دوستان حقیقی
عضویت در سایت
- برای مطلع شدن از اضافه شدن مطالب جدید به سایت در خبرنامه عضو شوید .
محل کد خبرنامه
مطالب قبلی
نویسندگان وبلاگ
لوگو دوستان

لوگو دوستان
جستجو در وبلاگ

آرشیو وبلاگ

» دوستان حقیقی

از دکتر شریعتی در کتاب کویر (به گمانم) تعریفی به خاطر دارم در مورد دوستی های واقعی که مضمون اش این بود: دوستی وقتی حقیقی باشد و عمیق، و مبتنی بر درک و شناخت متقابل، آنوقت بعد زمانی و مکانی کوچکترین فاصله ای بین آن دوستی ایجاد نمی کند. نشانه ی حقیقی بودن دوستی این است که دو دوست حتی اگر بعد از ده سال همدیگر را ببینند، آنقدر حرف برای گفتن دارند که گذشت زمان را احساس نمی کنند و وقت کم می آورند ولی آنهایی که به یک رابطه نه چندان عمیق اسم دوستی می گذارند، به جز وضع هوا حرف دیگری برای گفتن ندارند و زمان برایشان نمی گذرد ...

امروز صبح می گفتم قرار است دو تا از دوستان مجازی ام، پردیس و دفتر ابدی را ملاقات کنم ولی الان اعتراف می کنم امروز بعدازظهر دو تا از حقیقی ترین دوستانم لیلای عزیز و نوری نازنین به همراه دخترکش رهای دوست داشتنی را ملاقات کردم چون در این ملاقات تمام نشانه های یک دوستی واقعی را با تمام وجود درک کردم... چرا که بعد از گذاشتن قرار ملاقات، از صبح بین دو حس هیجان و خوشحالی معلق و روی هوا بودم... چون موقع حاضر شدن دستپاچه بودم... چون خط چشم ام را زیگزاکی کشیدم... چون زودتر از ساعت مقرر رسیدم... چون میز روبروی در کافی شاپ را انتخاب کردم تا حتی یک لحظه از این دیدار هیجان انگیز را از دست نداده باشم... چون علی رغم همراه نداشتن عینکم به دلیل دستپاچگی، توانستم دوستانم را از دور درست تشخیص بدهم(البته بگذریم که در محیط رمانتیک و دنج کافی شاپ فنجون که مشتری هایش از رده سنی و گروه خاصی بودند، خیلی هم هنر نکردم که دوستانم را با کالسکه بچه درست تشخیص دادم!)... چون صمیمیت زیادی در اولین لحظه دیدار موقع دست دادن و روبوسی کردن احساس کردم... چون بعد مکانی بی معنی بود در این رابطه... چون خیلی خیلی وقت کم آوردیم برای حرف زدن... چون یک دنیا حرف ناگفته و یک دنیا حرف ناتمام روی دستم ماند... چون به شیطنت های دخترکم اهمیتی نمی دادم تا تمام زمان مال خودمان باشد... چون دل نمی کندم موقع خداحافظی... چون الان مثل تشنه ای هستم که فقط توانسته یک قطره آب گوارا نوشیده باشد... چون..........

بله! امروز سعادت این را داشتم که دوستان حقیقی ام  را ملاقات کنم با همان ویژگی هایی که از پشت این صفحات مجازی شناخته بودم و انتظار داشتم.

لیلای عزیز که بدون اشتیاق و هماهنگی او این ملاقات هرگز عملی نمی شد صمیمی، راحت، خوش برخورد، خوش صحبت، شوخ، آداب دان، روشنفکر، دلسوز، پرانرژی، مهمان نواز،.... که میزبان چنین دیدار خاطره انگیزی بود. 

نوری عزیز که با آن همه کار و زندگی و بر هم خوردن آرامش دخترکش باز هم خودش را به این قرار رساند هم صمیمی، خوش برخورد، مهربان، زودآشنا، دوست داشتنی و شیرین، صبور، متواضع، روشنفکر، آرام،.... و کم حرف تر از ما(شایدم فرصت پیدا نمی کرد!) کتاب شازده کوچولو با دست خط زیبای او بهترین یادگاری برای من خواهد بود.          

می دانم چقدر زمان(حتی یک دقیقه اش) در این روزهای پایانی سال برای همه ارزش دارد و می دانم همه این روزها چقدر کار دارند برای رسیدن به تحویل سال نو. پست روزانه لیلای عزیز و آخرین پست نوری عزیز بهترین دلیل برای این ادعاست. و من از هر دوی این عزیزان بی نهایت ممنونم که این زمان و این فرصت با ارزش را فراهم کردند تا در آستانه ی بهار یکی از زیباترین و خاطره انگیزترین اتفاقات زندگی ام را تجربه کنم... (در ضمن از سایر دوستان هم یاد کردیم)

لیلای عزیز شرح این ملاقات را به قلم زیبای خودش نوشته (آپ کردن یک پست طولانی آن هم در این روزانه هایی که او دارد یکی دیگر از نشانه های یک دوستی واقعی ست).فقط حیفم آمد این مطلب را که از نظر خودم یک نشانه است را نگفته باشم : چون فرصتم کم بود و همین امروز را مشهد بودم، با صمیمی ترین دوستم شهره قرار گذاشته بودم که شب بعد از این ملاقات به دیدن اش بروم از طرفی کافی شاپ فنجون را لیلا برای محل ملاقات انتخاب کرده بود که در نزدیکی محل زندگی دوستم بود(بدون آنکه اطلاعی از مهمانی رفتن من داشته باشد). وقتی قدم زنان می رفتیم تا لیلا به محل پارک ماشین اش برسد و من دنبال پیدا کردن آدرس خانه ی شهره بودم، دیدم لیلا ماشین اش را درست روبروی خانه ی شهره پارک کرده ...       



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت